همین که تو میدانی
"دوســــتت دارم"
کافیستـــــ
بگذار خفه کند خودش را دنیــــــــــــا . . .
تنــــــــــهااااا بودن قدرت میخواهد واین قدرت را کسی به مــــــــن دادکه میگفت تنهایت نمیگذارم. . .
مـــــــــزرعـه را..
ملـــخ هــا جــویــدنــد !
و مــا ..
بــــرایِ کـلاغهــا “متـــرسک” سـاختــــیم !
و ایـن بــود ،
شــروعِ جـــــهالــت …!
دست سرنوشت را . . . بـــــــایـــــــدقطــــــع کـــــــــرد . .
او دزد"آرزوهـــــــــای"مـــن اســـــت !!
كــــــاش گاهي خدا
از پشتـــ ابرها مي آمد
گوشمـــ را محكم ميگرفتـــ و داد ميزد:
انقدر غر نزن! همينه كه هستـــ ...
بعــد يه چشمكــ ميزد و تو گوشم ميگفتـــ:
همهـ چي درست ميشه.....
دیــــگر به هوای نازت هـــــــــیچ زنی سربه بیابان نمیگذارد!ساده ای مجنون جان اینجا لیلی ها بایک کلیـــک روزی هـــــــــــزار بار عاشق میشوند...
اینجا در دنیای من گرگها هم افسردگی مفرط گرفتن ٫
به جای اینکه گوسفند بدزدند ٫ به نی چوپان گوش میدهند و گریه میکنند ...
لحظاتی هست که هیچ چیز این زندگی قانعت نمیکند و
فقط فقط نیاز به اندکی مردن داری .!!!!!
چه حرف بی ربطیست که مـــــــــــــرد گریه نمی کنـــدگاهی آنقدر بغــــــــض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنـی
چه رابطه ای استــــ بین گلوی تو و چشمان من ؟تو بغضـــــــ میکنی ، چشمان من خیــــــــس می شوند
دلـــــــ ـ ـ ـــم درد میکند...
انگار خام بودند خیـــــــــــال هایی که به خوردَم داده بودی....
چِه افـــــــکار غریبــــــــی داشت کـــرم ابریشم ؛ تمام عمر قَفس میساخت وَلی فِکر پریدنــــ داشت!
گاهی جلوی آیــــــنه می ایستَم...خودم را در آن میبینم... دست روی شانه هایَش میگذارم.....ومیگویَم چِه تحملی داریـــ ...
فِکر تــ ــــــــو را حتَی در میان خَنده هایم نٍمیتوانم پنهانــ کنمــ
هَرچقدر که میَخندم باز هَم غَــــــــــــــــم نبَودن تو خودنمایی میکنَد..
نِمی گیرَد …
اِی کاش حَوالی دِل تو هَم "بـــــارانی" بیایَد ٬ زَمینی تَر شَود
بوی خاکی بلنَد شَود
شایَد کَمی "عاشِقَم" میشدی...
باران بِه کِنار...
لامصَب این روزها "بــــــــهَارست
خـــــــــــــــــــــــــــدااااااااااااااااااایــــــــــــــــا...
درانجمادنگاه های ســــــردمردم.دلم برای جهنمت تنگــــــــــــــ شده.......
چایــــــــت را بنوش و نگرانـ فردا نباش
از گنــــــدم زار من و تو مشتی کاه می ماند برای بادها...
از عشقهای این روزهـــــــا داستانی به بلندای شنگـــول و منگــــول هم نمیتوانـ نوشتـ , چِه برسَد به شیرین و فرهاد ...
جدایــــی به روز آدم چیزی نمی آورد ؛ به شب آدم امـــــــــــــــا...
خودَم پَراندَمت وقَتي درشعرهايَم بالت َدادم...
حالارنگ آسمانهاي ديگَر را بِِه رخَم ميکشــــــی؟!
مـــي داني؟؟؟
مَن جز تو با هَركَس باشـَ ــــــم تنهايم .... !!
که هیچ بودنی جبرانشــ ـان نمیکنــد!!
کسانی که " هـــــــرگـــــــز "
تکـــــــــــــرار نمی شوند...
حرفــ هایی هستــ که معنی شـــان را
خیلـــــــــــــــی دیر می فهمیم ... خیـــلی
دلـــــــــــم به حالی پســـــری سوخت
که وفتی گفتم کفش هایم را خوب رنـــگ کن
گفت خاطرت جمع باشد مثـــــــــل سرنوشتم برایت ســـیــــــــاه میکنم...!!!!!!
بن بست دنیاست برای من آغوشت …
اولین باریست که هراسی ندارم بگویم به بن بست رسیده ام !
حال من خوب است اما عالی می شوم وقتی که تو با نگرانی در آغوشم می گیری و می گویی :
نه عزیز من ، تو خوب نیستی …
باز هم “خیال” تو مرا “برداشت” !
کجا می برد نمی دانم ؟!
در سرخ ترین لحظه اشک تشنه یک نگاه توام برای لبخندی دوباره …
شبی که نباشی هوا سرد است و دلگیر
پیش بینی هواشناسی به درک
او هواشناس است ، من عاشق !
تمام ثانیه های زندگی ام را می بخشم به تکرار شبی که رویای آغوش تو را بارها و بارها تعبیر کند !
برای من هرشبِ بی تو یلداست
منی که زیر حافظِ چشمانت یادت را دانه دانه می کنم !
زندگی ام بسته به تار مویت
آنقدر زندگی ام را پشت گوش نیانداز …
وقتی دو قلب برای یکدیگر بتپد ، هیچ فاصله ای دور نیست ، هیچ زمانی زیاد نیست و هیچ عشق دیگری نمی تواند آن دو را از هم دور کند !
محکم ترین برهان عشق ، اعتماد است …
تنهایی یعنی فکر کردن به اینکه اون الان کجاست ؟
یه کم با من راه بیا ؛ تنهایی به جایی نمی رسم !
وقتی همه را شبیه او می بینی ؛ عاشق هستی
وقتی که او را شبیه همه می بینی ؛ تنها...
دلم خوش نیست
غمگینم
کسی شاید نمیفهمد
کسی شاید نمیداند
کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی
تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی
عجب احساس زیبایی
تو هم شاید نمیدانی …
.
دستم را گرفت و با خود برد
همه هرچقدر هم تلاش کردند نتوانستند
چه قدرتی ! چه عظمتی ! تنهایی …
تنهایی آدم را عوض میکند …
از تو چیزی میسازد که هیچوقت نبوده ای !
تنهایی آنجایی ست که نبودنت آه هیچکس را بلند نکند !
از تنهایی های من برایشان بگویید …
بگذارید بدانند چه رنجی پشت رفتنشان است ؛ شاید تنهایتان نگذارند !
زندگی چه اتفاق غم انگیزی است وقتی تنهایی ات سالها از تو بزرگتر باشد.
عادت چه طعم تلخی دارد وقتی آن را باعشق اشتباه میگیری . . .
ميگفتند : علف بايد به دهن بزي شيرين بياد ... يه عمري خودمونو كشتيم شيرين ترين علف دنيا بشيم غافل از اينكه اصلاً طرف بز نبود ... گاو بود
بي تفاوت باش .. به جهنم ! مگر دريا مُرد از بيباراني ؟!
.
به صدایت که معتاد شدم
رفتی
حالا هر روز
خاطره تزریق میکنم . . .
یادت برایم مانندقصه ی سیگارپیرمردی است
که سالهاست میگوید : نخ آخراست . .
هر کسی برای خودش خیابانی دارد، کوچه ای، کافی شاپی و شاید عطری
که بعد از سال ها خاطراتش گلویش را چنگ می زند . . .
.
.
رو بعضی ها باید برچسب زد :
تست شد ، آدم نیست . . . !